اگر دغدغه ندارید ، لطفا رمان من را بخوانید و برداشت های خود را برای من بگویید.
[در پایان نبرد]
وقتی صدای غرش در جت سیاه غرق می شود ، چیزهایی که مانند آب در غبار فرو می روند ، ناپدید می شوند. بنابراین ، جهان فراتر از اومنورس ، فراتر از هوش انسانی است.
در آنجا دو غول در حال جنگ هستند.
یک دانه از نور دریز مانند قطره غبار ، همه چیز. دنیایی که جهان در آن به بی نهایت ، بی نهایت ، بی نهایت و ابدیت ادامه می دهد. علاوه بر آن ، یک محور زمان ابدی که از هر زمان بی نهایت شاخه می شود. و ایجاد اشکال زندگی هوشمند و پتانسیل آنها در روند.
عالمی که شامل همه این جهانها است ، اومنورس نامیده می شود. در این فضا بی وقفه با قدرت بی نهایت تا بی نهایت ادامه می یابد.
اما کسانی هستند که آن را نابود می کنند. [بیابان سفید] موجودی است که تمام جهان را نابود می کند. خدایان و هسته تاریک.
اما عده دیگری هستند که جهان را نابود می کنند و همه اینها در آن متمرکز است.
آنها مقدر شده اند تا برای همیشه بجنگند ، و من نمی دانم از کی یا چه زمانی شروع کرده اند. این ممکن است فقط بخشی از نبرد برای همیشه باشد.
این غولها ، به نام "جلو و عقب" ، توسط انسانها مانند سایر ساکنان همسایه قابل درک نیست. خیلی بزرگ و عظیم بود
به نظر می رسد یک غول با یک شکل انسانی مانند شعله زرشکی و غول پیکر با شعله ای سبز شکل به درون یک انسان شناس است.
هیچ کس نمی داند این یک چیز زنده است یا یک ماشین. حتی اگر خدا باشد.
با این حال ، نبرد غولها از قبل از تاریخ بشر و قبل از تولد جهان آغاز شده است ، و حتی اگر جهان ناپدید شود ، نبرد ادامه خواهد یافت.
بینایی چیست ، چه چیزی موجودی عظیم را به حرکت در می آورد؟
هیچ کس نمی داند در پایان نبرد چه خواهد شد.
درست است که مشت ها وجود یکدیگر را تکذیب کرده اند و یکدیگر را ملاقات کرده اند و آن مشت ، نامتناهی همه چیز را از بین برده است.
خدایانی که همه کس را درک می کنند ، قطعاً مداخله خواهند کرد. اما آیا واقعا Omniverse در پایان نبرد باقی مانده است؟
اکنون هیچ کس این کار را نخواهد کرد.
[در پایان نبرد]
No comments:
Post a Comment